بدون عنوان
سلام مامانی خوبی خبرای خوب دارم پنج شنبه نیمه شعبان بود و تو صبح رفتی خونه مامانی و من خیلی زود اومدم اونجا و بعد از ناهار اومدیم خونه تا من بتونم درس بخونم آخه می دونی فرداش امتحان پایان ترم دانشگاه بود. خلاصه وقتی اومدیم خونه تو خوابیدی و من یک کم درس خوندم و شب رفتیم پارک میعاد من به خاله زهرا که بلیط قرعه کشی پخش می کرد کمک کردم و تو حسابی با دوستت ایمان بازی کردی. آخرای شب هم برای قرعه کشی من اومدم داخل ولی ما برنده نشدیم. جمعه صبح من با دوستم آیدا رفتم دانشگاه خدارو شکر اونقدرا هم که فکر می کردم بد نبود و من امتحاناتم را خوب دادم. ظهر که برگشتم خونه یعنی ساعت 3 بابا شهرام شنسل مرغ درست کرده بود من که اینقدر گرسنه بودم نمی دو...
نویسنده :
مامان
10:14